با آن همه سفارش پیغمبر خدا پاداش دوستی با علی، تازیانه بود .
آن شب قویترین سند غربت علی تشییع مخفیانه و دفن شبانه بود .
ایام فاطمیه و سوگواری ام ابیها (س) را به عموم همشهریان وهموطنان عزیز شیعه تسلیت عرض می گویم
فرمانده كل سپاه با تاكيد بر ولايتمداري و تبعيت رئيسجمهور از منويات رهبر معظم انقلاب، گفت: ولايتپذيري آقاي احمدينژاد خيلي بيشتر از مسئولان جديدي است كه تازه زبان بازكرده اند.
دقیقا از شب سوم تیرماه ۱۳۸۴ یعنی همان شبی که مشتاقانه تا صبح بیدار ماندیم تا پیروزی احمدینژاد را در انتخابات ریاست جمهوری جشن بگیریم، جریانی به نام احمدینژادیها هم شکل گرفت. جریانی که به سرعت همه تار و پود و شاکله جریان اصولگرایی را دگرگون کرد.
برای ما پیروزی احمدینژاد یعنی نفس راحت کشیدن بعد از یک عقده ۸ ساله و شاید هم ۱۶ ساله! به همین دلیل شیرینی این پیروزی تاریخی را مدیون شخص احمدینژاد بودیم. پس اسممان را گذاشتیم احمدینژادی!
احمدینژادی صفتی بود که نشان میداد ما به هیچ یک از معیارها و ملاکهای چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا پایبند نیستیم. احمدینژادی لقبی بود که ما را از دیگر افراد جریان اصولگرایی جدا میکرد. احمدینژادی یعنی اینکه تنها یک نفر میتواند انقلاب را از خطر سقوط و انحراف نجات دهد. احمدینژادی یعنی اینکه همه آدمها حتی اصولگراها برای نابودی احمدینژاد برنامه دارند و ما باید در برابر همه آنها بایستیم.
احمدینژاد هم یعنی نماد کامل یک آدم انقلابی و ولایتی. کمکم معیار سنجش ولایتمداری آدمها، دوری و نزدیکی آنها به احمدینژاد شد! هر کسی که جرات نقد احمدینژاد و دولت او را به خود میداد، باید برای بیرون رفتن از دایره اصولگرایی و حتی نظام و انقلاب و ولایتمداری آماده میشد. فرقی نمیکرد که خوشچهرهی مناظرهی با حسین مرعشی باشد و یا عماد افروغ اصولگرا؛ اصلاح طلبان که جای خود داشتند.
من از خودم مایه میگذارم و به دیگران کاری ندارم. خوشبختانه آرشیو وبلاگ من، همه نشانههای یک نیروی احمدینژادی متعصب را دارد. متهم کردن همه، ناحق پنداشتن همه، بدگمانی به همه. از نگاه من ِ احمدینژادی، همیشه و در همه حال، حق با احمدینژاد بود. اگر شخصی با مدرک جعلی و تقلبی وزیر میشد، حتما توطئه رییس مجلس بود برای لکه دار کردن آبروی احمدینژاد. اگر وزیری استیضاح میشد، حتما توطئه مجلس مدعی اصولگرایی بود برای ضربه زدن به دولت اصولگرا! اگر مثلا با طرح دولت درباره تغییر نکردن ساعت رسمی کشور مخالفت میشد، حتما مخالفت با نظرات کارشناسی دولت بود!
البته شکی نیست که دیگران هم گاهی عمدا و یا سهوا در کار دولت کارشکنی میکردند، اما از نگاه احمدینژادیها حق همیشه با احمدینژاد بود و احمدینژاد هم همیشه با حق! دیگران اگر با او همکاری میکردند قابل ترحم بودند وگرنه حتما ریگی به کفش داشتند.
احمدی نژادی ها حتی به وزرای برکنار شده دولت احمدینژاد هم به دیده شک و تردید نگاه میکردند و هرگونه اظهار نظر آنها را بعد از برکناری، ناشی از کینه آنها نسبت به احمدینژاد میدانستند. چه پور محمدی وزارت کشور و چه صفار هرندی وزارت فرهنگ و چه متکی برکنار شده در سنگال!
البته ماجرا به همینجا ختم نشد. کم کم این نگاه شک آلود و اهانت آمیز، دامن علما و مراجع را هم گرفت و باز هم معیار قضاوت درباره مراجع، حمایت و یا عدم حمایت آنها از دولت و احمدینژاد شد. البته این فقط دیدگاه من نبود. کافیست همین امروز سری به نظرات حامیان متعصب بزنید. اگر من چهار سال پیش چنین نظراتی داشتم، آنها همین امروز چنین اعتقادی دارند. مثلا اگر مرجعی کمترین انتقادی به دولت و یا رییس جمهور بکند، از طرف احمدینژادیها متهم به بیبصیرتی میشود!
متاسفانه این نگاه، ناشی از تفکر حاکم بر دولت و اطرافیان رییس جمهور است. خود احمدینژاد از ابتدا به شخصیت های مطرح اصولگرا اهمیتی نمیداد. به نظرات مراجع کماعتنایی و یا بیاعتنایی شد. مسائلی جنجالی پیش آمد که اعتراض مراجع را در پی داشت آنها که عمق مساله را میدیدند جانب احتیاط را گرفتند و گاهی به صراحت و یا به کنایه حرفی زدند اما فضای کلی، همچنان فضای اعتماد مطلق به احمدینژاد و تصمیمات او بود. البته جریان احمدینژاد بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ و مخصوصا بعد از انتخاب رحیم مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور از هم پاشید و به چند دسته مجزا تقسیم شد. گروهی با مساله کنار آمدند و گروهی هم کنار نیامدند. دسته دوم خودشان به چند دسته دیگر تقسیم شدند:
کسانی که احمدی نژاد را متاثر از مشایی می دانند و اعتقاد داشتند که باید برای جدایی این دو نفر از هم دعا کرد! دوم آنهایی که میگفتند فعلا وظیفه داریم از دولت اصولگرا حمایت کنیم تا فلانی و بهمانی از آب گل آلود ماهی نگیرند، سوم آنهایی که به کلی ناامید شدند و چهارم آنهایی که فهمیدند در تحلیلها و قضاوتهای گذشته خود درباره افراد مختلف دچار افراط و تفریط شدهاند.
ما امروز بهتر و جامعتر میتوانیم این جریان فکری و عملی را تحلیل کنیم. چرا که فضا شفافتر شده و احمدینژادیهای رسمی و واقعی، به صراحت حرفهایشان را میزنند. امروز احمدینژادیهای واقعی خودشان را اصولگرا نمیدانند مثل جناب آقای جوانفکر. احمدینژادیهای واقعی ولایتمداری را تقسیمبندی میکنند. احمدینژادیهای واقعی بین احمدینژاد و مشایی فرقی قائل نیستند چرا که آنها هم بین خودشان فرقی قائل نیستند.
خدا آخر عاقبتمون رو بخیر کنه با این همه دشمن قسم خورده داخلی وخارجی کاش آقای مشایی کمتر صحبت کنه تا جامعه از این همه دودستگی رهایی پیدا کنه
علی مولای مظلومان عالم
بگو از نارفیقان چون بنالم
از آن شامی که سر در چاه کردی
مرا از درد خویش آگاه کردی
طنین ناله در افلاک افتاد
تمام آسمان بر خاک افتاد
پر و بال تو زهرا را شکستند
تو را با ریسمان فتنه بستند
تو را در گوشه عزلت نشاندند
مرا در آتش حسرت کشاندند