مصلحي در خصوص محمدرضا مدحي گفت: ايشان فردي بوده كه آنها برنامهريزي كردهاند از آن استفاده كنند كه تشكيلات اطلاعاتي كشور توانست با اقدامات اطلاعاتي او را از آن خود كرده و در مجموعه آنها نفوذ بدهد.
با موافقت رئیس جمهور و سرپرست وزارت نفت، نزدیک به پنج هزار نفر برای فعالیت در مناطق عملیاتی به استخدام شرکت ملی نفت ایران در می آیند، ضمن آنکه استخدام این افراد برای فعالیت در تهران ممنوع شده است.
عباس خنیفر با اشاره به اخذ مجوز از رئیس جمهور برای استخدام افراد جدید در شرکت ملی نفت ایران، گفت: بر این اساس با موافقت رئیس جمهور چهار هزار و 907 نفر در سطح شرکت ملی نفت ایران استخدام خواهند شد.
همزمان با سالروز ولادت حضرت زهرا (س) و آزادسازی خرمشهر کارخانه بزرگ نمکزدایی کرنج در مناطق نفت خیز جنوب با حضور مهندس احمد قلعه بانی مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران افتتاح رسمی و راه اندازی شد.
این کارخانه که ظرفیت فرآورش روزانه 110 هزار بشکه نفت نمکی میدان پارسی را دارد در 120 کیلومتری جنوب شرقی اهواز و در حوزه فعالیت شرکت بهره برداری نفت و گاز آغاجاری احداث شده است.
کارخانه بزرگ نمکزدایی کرنج و پارسی با اعتبار 284 میلیارد ریال احداث شد و تاسیسات آن شامل دو ردیف نمکزدایی به ظرفیت هر کدام 55 هزار بشکه در روز ، مبدل های حرارتی نفت و آب، کوره های پیش گرمکن، مخازن متعادل کننده، تلمبه های تقویت فشار و تجهیزات دفع پساب است.
در مراسم بهره برداری از این کارخانه مدیرعامل و جمعی از مدیران شرکت های ملی مناطق نفت خیز جنوب و بهره برداری نفت و گاز آغاجاری و جمعی از مدیران ارشد شرکت ملی نفت ایران حضور داشتند.
خبر كوتاه اما تلخ و گزنده بود؛ اسطوره فوتبال سرطان دارد. شايد اين اولين خبري بود كه همه دوست داشتند زود تكذيب شود و شايعه باشد اما متاسفانه واقعيت داشت.
دروازهبان اسطورهاي فوتبال ايران و آسيا اسير چنگال زشت و كريه سرطان شده بود.
شمارش معكوس زندگي براي حجازي دومين دروازهبان قرن آسيا آغاز شد. سرآلكس فرگوسن مربي پرافتخار منچستر يونايتد به احترام حجازي كلاه از سر برداشت و زماني كه شنيد او بيمار است دست به قلم شد و در نامهاي كوتاه براي اسطوره دروازهباني فوتبال ايران نوشت: "همه منچستريها برايت دعا ميكنند ".
علاقه حجازي به منچستر يونايتد غير قابل انكار است چرا كه زماني از همين باشگاه پيشنهاد خوبي داشت اما او آنطور كه خودش در خاطراتش ميگويد به عشق مردم و ايران قيد اين پيشنهاد رويايي را زد و در دوران طلايي فوتبالش كشور را ترك نكرد.
حجازي اسطوره بود نه براي اينكه فقط دروازهباني بيهمتا بود؛ او مردمي بود و مردم را دوست داشت طوري كه جمشيد مشايخي پير و استاد سينماي ايران او را تختي فوتبال ناميد. حجازي از نسل فوتباليستهاي عاشق بود، نسل محراب شاهرخي، پرويز دهداريها و . . . آنهايي كه نه به عشق پول و شهرت كه به عشق فوتبال وارد زمين سبز چمن شده بودند.
حجازي قرار بود بسكتباليست شود و به تيم ملي جوانان بسكتبال هم دعوت شد اما يك اتفاق او را به ميدان سبز فوتبال كشاند. بسكتباليستي كه فوتبال، تفريحش بود روزي براي تماشاي مسابقات فوتبال مدارس رفت و مصدوميت دروازهبان مدرسه باعث شد او براي اولين مرتبه تجربه حضور در ميدان جدي فوتبال را پيدا كند. اين مسابقه سرآغاز حضور جدي او در ميدان فوتبال بود.
حجازي پس از آن تا قله افتخارات فوتبال پيش رفت و محبوب مردم و فوتبالدوستان شد. او هم مثل هر آدمي ديگر اشتباهاتي داشت اما اشتباهات اسطورهها هم دوست داشتني است. بزرگي در فوتبال ميگويد: "مردم وقتي يك فوتباليست را دوست داشته باشند اشتباهاتش را ميبخشند و فراموش ميكنند ".
حجازي در عرصه مربيگري هم موفق عمل كرد. مربيگرياش را در يك تيم گمنام و در كشوري كه فوتبال قابل اعتنايي نداشت آغاز كرد؛ او سرمربي تيم محمدان بنگلادش بود و توانست با اين تيم پرسپوليس را شكست دهد و نام خود را در تاريخ فوتبال بنگلادش جاودانه كند.
او سپس به استقلال آمد و توانست اين تيم را تا فينال جام باشگاههاي آسيا برساند و در نهايت با استقلال نايب قهرمان آسيا شود.
بر سرصفحه سايتش كه در حين بيماري راه اندازياش كرد اين جملات با خط خود ناصر حجازي خودنمايي ميكند:
"سپاس ايزد بيهمتايي كه با مشعل فروزان ايمان به او و عشق خويش به سرزمين پارس مرا مورد لطف هموطنانم قرار داد ".
حجازي سالها درون دروازه تيم ملي ايران و استقلال درخشيد و بارها با پروازهايش نگاه ها را به خود خيره كرد و مرد اسطوره اي لقب گرفت، اما پرواز ناصر خان در روز دوم خرداد ديگر فرودي نداشت و سنگربان نامآشناي فوتبال ايران در بيمارستان كسري براي هميشه پرواز كرد و فقط خاطراتش را جا گذاشت و رفت.
با آن همه سفارش پیغمبر خدا پاداش دوستی با علی، تازیانه بود .
آن شب قویترین سند غربت علی تشییع مخفیانه و دفن شبانه بود .
ایام فاطمیه و سوگواری ام ابیها (س) را به عموم همشهریان وهموطنان عزیز شیعه تسلیت عرض می گویم
فرمانده كل سپاه با تاكيد بر ولايتمداري و تبعيت رئيسجمهور از منويات رهبر معظم انقلاب، گفت: ولايتپذيري آقاي احمدينژاد خيلي بيشتر از مسئولان جديدي است كه تازه زبان بازكرده اند.
دقیقا از شب سوم تیرماه ۱۳۸۴ یعنی همان شبی که مشتاقانه تا صبح بیدار ماندیم تا پیروزی احمدینژاد را در انتخابات ریاست جمهوری جشن بگیریم، جریانی به نام احمدینژادیها هم شکل گرفت. جریانی که به سرعت همه تار و پود و شاکله جریان اصولگرایی را دگرگون کرد.
برای ما پیروزی احمدینژاد یعنی نفس راحت کشیدن بعد از یک عقده ۸ ساله و شاید هم ۱۶ ساله! به همین دلیل شیرینی این پیروزی تاریخی را مدیون شخص احمدینژاد بودیم. پس اسممان را گذاشتیم احمدینژادی!
احمدینژادی صفتی بود که نشان میداد ما به هیچ یک از معیارها و ملاکهای چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا پایبند نیستیم. احمدینژادی لقبی بود که ما را از دیگر افراد جریان اصولگرایی جدا میکرد. احمدینژادی یعنی اینکه تنها یک نفر میتواند انقلاب را از خطر سقوط و انحراف نجات دهد. احمدینژادی یعنی اینکه همه آدمها حتی اصولگراها برای نابودی احمدینژاد برنامه دارند و ما باید در برابر همه آنها بایستیم.
احمدینژاد هم یعنی نماد کامل یک آدم انقلابی و ولایتی. کمکم معیار سنجش ولایتمداری آدمها، دوری و نزدیکی آنها به احمدینژاد شد! هر کسی که جرات نقد احمدینژاد و دولت او را به خود میداد، باید برای بیرون رفتن از دایره اصولگرایی و حتی نظام و انقلاب و ولایتمداری آماده میشد. فرقی نمیکرد که خوشچهرهی مناظرهی با حسین مرعشی باشد و یا عماد افروغ اصولگرا؛ اصلاح طلبان که جای خود داشتند.
من از خودم مایه میگذارم و به دیگران کاری ندارم. خوشبختانه آرشیو وبلاگ من، همه نشانههای یک نیروی احمدینژادی متعصب را دارد. متهم کردن همه، ناحق پنداشتن همه، بدگمانی به همه. از نگاه من ِ احمدینژادی، همیشه و در همه حال، حق با احمدینژاد بود. اگر شخصی با مدرک جعلی و تقلبی وزیر میشد، حتما توطئه رییس مجلس بود برای لکه دار کردن آبروی احمدینژاد. اگر وزیری استیضاح میشد، حتما توطئه مجلس مدعی اصولگرایی بود برای ضربه زدن به دولت اصولگرا! اگر مثلا با طرح دولت درباره تغییر نکردن ساعت رسمی کشور مخالفت میشد، حتما مخالفت با نظرات کارشناسی دولت بود!
البته شکی نیست که دیگران هم گاهی عمدا و یا سهوا در کار دولت کارشکنی میکردند، اما از نگاه احمدینژادیها حق همیشه با احمدینژاد بود و احمدینژاد هم همیشه با حق! دیگران اگر با او همکاری میکردند قابل ترحم بودند وگرنه حتما ریگی به کفش داشتند.
احمدی نژادی ها حتی به وزرای برکنار شده دولت احمدینژاد هم به دیده شک و تردید نگاه میکردند و هرگونه اظهار نظر آنها را بعد از برکناری، ناشی از کینه آنها نسبت به احمدینژاد میدانستند. چه پور محمدی وزارت کشور و چه صفار هرندی وزارت فرهنگ و چه متکی برکنار شده در سنگال!
البته ماجرا به همینجا ختم نشد. کم کم این نگاه شک آلود و اهانت آمیز، دامن علما و مراجع را هم گرفت و باز هم معیار قضاوت درباره مراجع، حمایت و یا عدم حمایت آنها از دولت و احمدینژاد شد. البته این فقط دیدگاه من نبود. کافیست همین امروز سری به نظرات حامیان متعصب بزنید. اگر من چهار سال پیش چنین نظراتی داشتم، آنها همین امروز چنین اعتقادی دارند. مثلا اگر مرجعی کمترین انتقادی به دولت و یا رییس جمهور بکند، از طرف احمدینژادیها متهم به بیبصیرتی میشود!
متاسفانه این نگاه، ناشی از تفکر حاکم بر دولت و اطرافیان رییس جمهور است. خود احمدینژاد از ابتدا به شخصیت های مطرح اصولگرا اهمیتی نمیداد. به نظرات مراجع کماعتنایی و یا بیاعتنایی شد. مسائلی جنجالی پیش آمد که اعتراض مراجع را در پی داشت آنها که عمق مساله را میدیدند جانب احتیاط را گرفتند و گاهی به صراحت و یا به کنایه حرفی زدند اما فضای کلی، همچنان فضای اعتماد مطلق به احمدینژاد و تصمیمات او بود. البته جریان احمدینژاد بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ و مخصوصا بعد از انتخاب رحیم مشایی به عنوان معاون اول رییس جمهور از هم پاشید و به چند دسته مجزا تقسیم شد. گروهی با مساله کنار آمدند و گروهی هم کنار نیامدند. دسته دوم خودشان به چند دسته دیگر تقسیم شدند:
کسانی که احمدی نژاد را متاثر از مشایی می دانند و اعتقاد داشتند که باید برای جدایی این دو نفر از هم دعا کرد! دوم آنهایی که میگفتند فعلا وظیفه داریم از دولت اصولگرا حمایت کنیم تا فلانی و بهمانی از آب گل آلود ماهی نگیرند، سوم آنهایی که به کلی ناامید شدند و چهارم آنهایی که فهمیدند در تحلیلها و قضاوتهای گذشته خود درباره افراد مختلف دچار افراط و تفریط شدهاند.
ما امروز بهتر و جامعتر میتوانیم این جریان فکری و عملی را تحلیل کنیم. چرا که فضا شفافتر شده و احمدینژادیهای رسمی و واقعی، به صراحت حرفهایشان را میزنند. امروز احمدینژادیهای واقعی خودشان را اصولگرا نمیدانند مثل جناب آقای جوانفکر. احمدینژادیهای واقعی ولایتمداری را تقسیمبندی میکنند. احمدینژادیهای واقعی بین احمدینژاد و مشایی فرقی قائل نیستند چرا که آنها هم بین خودشان فرقی قائل نیستند.
خدا آخر عاقبتمون رو بخیر کنه با این همه دشمن قسم خورده داخلی وخارجی کاش آقای مشایی کمتر صحبت کنه تا جامعه از این همه دودستگی رهایی پیدا کنه
علی مولای مظلومان عالم
بگو از نارفیقان چون بنالم
از آن شامی که سر در چاه کردی
مرا از درد خویش آگاه کردی
طنین ناله در افلاک افتاد
تمام آسمان بر خاک افتاد
پر و بال تو زهرا را شکستند
تو را با ریسمان فتنه بستند
تو را در گوشه عزلت نشاندند
مرا در آتش حسرت کشاندند
يك هزار و چند صد سال است كه شيعيان، هر صبح و شام در ماتم غيبت خود در روز عاشورا، آرزوي «يا ليتنا كنا معكم» را نثار شهداي كربلا ميكنند.
شيعه نه عزادار شهادت است و نه از كشته شدن در راه خدا ترسناك و غمگين ميشود. و هر لحظه منتظر است كه در بين دستان امام معصومش از «مستشهدين بين يديه» باشد.
امروز مفتخريم هر روز عاشورائيمان، و آرزوي شهادتمان در مصاف با تمامي جلوههاي كفر و نفاق، در ميدان مرواريد نشان بحرين رقم ميخورد و كاخ ظلم و فساد يزيديان زمان، از غريو اللهاكبر علي اكبرهاي اين امت به لرزه در ميآيد.
بحرين اين روزها همه «والله ان قطعتموا يميني، اني احامي ابدا عن ديني» است. بحرين، اين پاره تن تشيع، گرچه پامال سم ستوران نوادگان هند جگرخواره سعودي و اسير عمال نافهم شيطان بزرگ يعني آمريكاي جنايتپيشه است، اما در راهي درست و حقيقي است. راهي كه نتيجه آن قطعاً سعادت و رستگاري امت در دنيا و شرافت و فوز آخرت است كه اگر ديروز رهبر كبير انقلاب اسلامي، امام خميني قدس سره الشريف ميفرمودند «بكشيد ما را ملت ما بيدارتر ميشود» امروز ميبينيم كه با هر قطره خون شهداي امت اسلامي در اقصا نقاط جهان، دنياي اسلام و دنياي بشريت آگاهتر شده و براي استيفاي حق و عدالت بيش از گذشته به پا ميخيزد. و اين تحقق وعده خداست.
جوانان ایرانی، شهادت مظلومانه جوانان برومند بحريني را به محضر امام زمان (اروحنا فداه)، نائب بر حقشان رهبر حكيم انقلاب اسلامي و آحاد امت اسلامي به ويژه مردم شجاع بحرين تبريك و تسليت گفته و همگام با ملت مسلمان ايران به ملت سرافراز بحرين و ساير ملتهاي اسلامي آفرين ميگويد و امت اسلامي را به اتحاد بيشتر براي مبارزه با طاغوتهاي جهان فرا ميخواند كه تحقق وعده الهي نزديك است.